کد مطلب:142052 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:206

منازل شقوق، زباله و بطن عقبه
قافله حسینی (ع) فاصله میان ثعلبیه و شقوق را طی كرد، چون به شقوق رسید، با


مردی كه از كوفه می آمد، روبرو گردید. امام (ع) از وضع كوفه و مردم آن پرسید:

آن مرد پاسخ داد: یا ابن رسول الله! مردم عراق علیه شما متحد گردیده و برای جنگ با شما هم پیمان شده اند.

حضرت فرمود: ان الامر لله یفعل ما یشاء و ربنا تبارك هو كل یوم فی شأن براستی هر چه پیش آید، از سوی خداست، و او آنچه را كه بخواهد به انجام می رساند، و پروردگار ما برای هر روزی چیزی را مناسب می داند.»

سپس اشعاری را خواند كه مضمون آن چنین است:

اگر چه زندگی این دنیا، پربها شمرده می شود

ولی جهانی كه پاداش خدا در آن است بالاتر و پربهاتر است. و اگر گرد آوردن مال و ثروت برای آنست كه روزی آن را رها كنی

پس چرا مرد برای چیزی كه باید آن را رها كند بخل ورزد.

و اگر بهره هر كس از معاش معین و مشخص گردیده است. پس مرد در بدست آوردن آن، هر چه كمتر حرص زند بهتر است.

و اگر این بدنها برای مرگ ساخته شده است

پس كشته شدن مرد با شمشیر در نزد خدا برتر است.

درود بر شما ای خاندان محمد، پس من دریافته ام كه به زودی از میان شما خواهم رفت.

[1] .




گر چه حسین (ع) با این سخنان، منطق قرآن و حق باوران پیشین را بازگو می كرد، اما انگار می خواست در اینجا با حماسه سرایی، اذهان و افكار یاران و همراهانش را برای یك رویداد خونین و حماسه جاوید آماده سازد.

حسین (ع) پس از شقوق چون به منطقه زباله رسید، فرستاده محمد بن اشعث و عمر بن سعد را دید، كه پیام مسلم را بنا به خواهش وی، برایش آورده اند. مسلم در آن نامه، از بی وفایی و پیمان شكنی مردم كوفه سخن رانده بود. امام هنگامی كه آن نامه را خواند سخت اندوهگین شد. آن مرد، همچنین امام را از شهادت قیس بن مسهر آگاه ساخت. [2] .

امام حسین (ع) پس از آنكه خبر شهادت افراد مزبور را به یاران و همراهان خود داد، فرمود:

براستی، شیعیان ما دست از یاری ما برداشتند پس هر كس از شما كه دوست دارد برگردد مانعی برای او نیست و عهد و پیمانی از ما بر گردن وی نخواهد بود. [3] .

گروهی از مردم منازل میان راه، كه تا این هنگام به گروه آن حضرت پیوسته بودند، با شنیدن این خبر، پراكنده شدند و كسی جز خواص، با ایشان باقی نماند. [4] .

حسین (ع) بر آن بود كه با سخنان خویش، افرادی را كه با انگیزه های مادی در پی


وی روان شده اند، از فرجام حركتش آگاه كند، تا آنان انتظار استقبال از مردم كوفه را از سر بدر كنند و به راهی كه نمی دانند سرانجام آن چیست پا نگذارند.

سحرگاه فرارسید، اباعبدالله (ع) دستور داد آب فراوان بردارند، و سپس حركت كنند، كاروان به پیش رفت تا به منطقه بطن عقبه وارد شد.

در آنجا امام (ع) فرود آمد و با پیرمردی از بنی عكرمه كه نامش عمر بن لوذان بود دیدار كرد.

پیرگفت: به كجا می روی؟

فرمود: به كوفه!

پیر گفت: تو را به خدا سوگند! بازگرد، كه پیش نمی روی مگر بسوی نیزه ها و شمشیرهای برنده! آنان كه تو را بسوی خویش خواندند، اگر به یاریت برمی خاستند و نیازهای مبارزه و جنگ را عهده دار می شدند و كارها را برایت آماده می كردند، آنگاه تو بر ایشان وارد می شدی بد نبود، اما با این وضع كه خود یادآور شدی! من این كار را صلاح نمی بینم.

حضرت فرمود: ای بنده خدا آنچه تو می اندیشی، بر من نیز پوشیده نیست، و بی تردید، خدای بلند مرتبه در كار خویش مغلوب نمی گردد (و جز آنچه او خواسته محقق نمی شود). سپس افزود:

بخدا تا خون من نریزند، دست از من برندارند و چون چنین كنند، خداوند كسی را برایشان مسلط كند، كه آنان را خوار گرداند، بدانسان كه پست ترین فرقه امتها بشمار آیند. [5] .


از امام ششم (ع) نقل شده است كه چون حسین به گردنه بطن بالا رفت، به یارانش فرمود: مرا كشته بدانید.

گفتند: برای چه اباعبدالله!

فرمود: خوابی دیدم!

گفتند: چه خوابی؟

فرمود: دیدم سگهایی مرا می گزند و در میان آنها سگی ابلق، از همه بدتر بود!

امام (ع) در منازل سه گانه: شقوق، زباله، و بطن عقبه، برای آگاهی یاران خویش، شیوه ای را پیش گرفتند، كه برای همه پیروان آن حضرت در طول تاریخ عبرت آموز است.

حسین (ع) نخست با انشاد اشعاری حماسی، به معرفی آرمانهای اسلامی پرداخت، و بر وسیله بودن مال و جان، برای رسیدن به آن آرمانها تأكید ورزید. آنگاه با صراحت در گفتار، كوشید كه از فرجام حركتش پرده بردارد و یاران خویش را به سرانجام سفری كه طی می كنند آشنا سازد، تا آنكه با آگاهی راه خویش را انتخاب نمایند. او چونان سیاست بازان قدرت طلب اموی نبود كه با تكیه بر احساسات و هواهای نفسانی مردم، آنان را بفریبد و با تطمیع و تهدید و وعده و وعید، وارد صحنه كار و زار سازد و خود در كناری منتظر روز پیروزی بنشیند. او نخست خود را آماده جانبازی نمود و سپس دیگران را بر سر یك دو راهی مخیر كرد و فرمود: مرگ با عزت، و یا زندگی باذلت.



[1] مناقب، ج 4، ص 72. لهوف، نام اين شخص را فرزدق شاعر ذكر كرده است؛ با توجه به اينكه مورخان، متفقند كه ديدار فرزدق با حسين (ع) در مدخل و يا نزديكي مكه، صورت گرفته، اين قول بعيد به نظر مي رسد مگر آنكه بگوييم فرزدق، در بازگشت از مكه به سوي كوفه، چنين ديداري با امام (ع) داشته است كه آن هم با توجه به توقف فرزدق براي زيارت بعيد مي نمايد. آقاي فهري زنجاني در ترجمه فارسي لهوف، اين اشعار حسين (ع) را به شعر فارسي برگردانده كه ترجمه برخي از ابيات آن خالي از لطف نيست، به نمونه اي از آن در ذيل بنگريد:



دنيا اگر به چشم ليئمان گرانبهاست

پاداش حق گرانتر و برتر به نزد ماست



گر بهر مرگ پيكر ما را سرشته اند

در راه دوست كشته شدن افتخار ماست.

[2] اخبار الطوال، ص 247 و 248.

[3] ارشاد، ص 223.

[4] اخبار الطوال، ص 248.

[5] ارشاد، ص 223.